نگاهی به مکتب فقهی قم، نجف و سامرا (بخش دوم)
برخی با دیدگاه اصولی سراغ فقه میروند. یعنی با استفاده از قواعدی که قبلاً در اصول تنظیم و تمهید شده است، به عنوان مبادی تصدیقی سراغ فقه میروند. یعنی بر اساس این قواعد به بررسی فقهی میپردازند و میکوشند نحوه دلالت أدله بر احکام را تبیین کنند.
این مکتب نقطه قوتی دارد از این جهت که مبتنی بر پیش فرضهای علمی ثابت شده حرکت میکند. یعنی با ابزار استدلال و قانون به خدمت فقه میرود ولی نقاط ضعفی نیز دارد. از جمله نقاط ضعف رویکردهای اصولی صرف کم توجهی به عرف است. در حالی که مخاطب اصلی معصومین (علیهم السلام) عرف عام هستند و عرف عام بر اساس فطرت خویش مطالب را ادراک میکند و میفهمد. نقطه ضعف دیگر این مکتب این است که انسان از فهم دینی از راه ارتباط با کلام معصومین بوجود آمده عدول کرده و بخواهد آن را فرع قرار دهد. چه بسا بتوان از توجه به سنت نکتههایی را کشف نمود که تنها از راه قواعد به دست نمیآیند.
در واقع علم اصول ابزاری است که برای زمان جهل و شک و بن بست ها به کمک ما میآید. در بررسیها و استنباطهای فقهی گاه با شرایطی روبرو میشویم که دیگر نمیتوان با مستفادات از ادله و روایات به نتیجه رسید. یعنی باید اصول را برای مرحله آخر گذاشت نه اینکه از ابتدا فرض کنیم همه مسائل فقه مشکل و لاینحل است و سریع سراغ اصول برویم.
برخی بر این باور هستند که ما در فهم احکام دین هیچ گونه دخالتی نداریم مگر اینکه معصومین (علیهم السلام) مسئله را برای ما تبیین نموده باشند. حتی فراتر از این گاه گفته میشود که ما امکان فهم قرآن را نیز ندایم مگر روایتی در میان باشد که از این منظر تفسیر روایی جایگاه خاصی مییابد و نمیتوان بدون روایت به تفسیر آیات قرآن پرداخت.
این دیدگاه در مواجهه با فقه آثار خاصی را در پی دارد. از یک منظر میتوان وجه قوتی برای آن تصویر نمود. از این زاویه که این دیدگاه بدلیل توجه خاص به نظر معصوم (ع) راه مطمئن تری برای علم به احکام در پیش گرفته است زیرا معصومین (علیهم السلام) با واسطه با منبع و مصدر تشریع در ارتباط هستند. فقیه از این مسیر مستقیم به واقعیت میرسد. اما باید نکاتی را در نیز در نظر داشت. اولاً استفاده و استنباط از همین روایات نیازمند ابزار فهم است. زیرا روایات ما از بدیهیات نیستند تا با صرف شنیدن، معنای مراد از آن کشف گردد. ثانیاً ما در هر مسئله ای بصورت جداگانه و به خصوص روایت نداریم. در بسیاری از موارد جزئی که حکمی وجود ندارد باید از عمومات و اطلاقات و ریزه کاریهای فنی برای استنباط استفاده کرد. از طرفی نمیتوان در هر موردی که حکم نداشتیم سراغ عمومات و اطلاقات برویم و بگوییم عام آن را شامل میشود. استفاده از عموم نیز شرایطی دارد. قرائن حالیه و مقالیه فراوانی در زمان صدور روایات وجود داشته است که به دست ما نرسیده، لذا نمیتوان به سادگی از ظاهر روایت به حکم قطعی رسید. تمسک به ظاهر همین چند روایت معتبر نمیتواند همه نیازهای گوناگون فردی و اجتماعی ما را پوشش دهد. پس مشکل دیگر در رویکرد اخباری گری مسئله فراگیری و شمول است. در زمانی که حکومت اسلامی وجود دارد دهها و صدها پرسش خرد و کلان وجود دارد که نمیتوان با تنها چند روایت و تمسک به ظاهر آنها پاسخگوی این حجم از مسئلهها بود. مسائل گوناگون اقتصادی، سیاست داخلی و خارجی، مسائل فرهنگی، قضایی و صدها مسئله دیگر. پس این رویکرد در دوره تشکیل حکومت دینی نمیتواند پاسخگو باشد. فقدان نصوص نکته دیگری است که در بسیاری از موارد یک فقیه را به چالش میکشد و یا به دنبال منابع دیگری رفت.
سبک دیگر اینکه گفته شود نه باید دنبال قواعد اصولی رفت و نه در پی مبانی روایی برای فهم دین بود. بلکه فهم دین را به عهده عرف بگذاریم که با فطرت زلال و صاف خود از متون برداشت نماید و عمل کند. این دین همان است که پیامبر (ص) فرمودهاند و مردم همان زمان هم فهمیدهاند. پس ما نیز میتوانیم بفهمیم و عمل کنیم. در آن زمان هم نه این علوم وجود داشت. این رویکرد قواعد گریز است و سعی میکند اصل لزوم استفاده از قواعد علمی و اصولی را مخدوش سازد.
میتوان وجه قوتی برای این رویکرد تصور کرد البته نه بالجمله که فی الجمله گفت نفس اعتنا به عرف و فهم آن از متون روایی قابل ستایش است. همین که عقل و فطرت را کنار نمیزنیم و برای آن در فهم دین سهمی قائل میشویم خوب است. بالاخره مخاطب قرآن و روایات عرف بودهاند البته با تفسیری که اهل بیت (علیهم السلام) میفرمودند معنا و مقصود بیشتر نمایان میشد اما به هر حال عرف بوده و متون.
این رویکرد دارای نقاط ضعف بسیاری است. اولاً فهم بشری معصوم نیست و دچار خطای کثیر میشود. از کجا بدانیم این حکمی که بشر کشف کرد از ناحیه عقل وی بوده یا عادتهای بشری و قومی در آن فهم دخالت داشته یا پیش فرضهای خاص در شکلگیری این فهم نقش آفریدهاند؟ این معیار و مناط میخواهد. چه بسا در هر جامعه ای چندین عرف و چندین فهم و برداشت وجود داشته باشد. حال کدام فهم را معیار قرار دهیم؟ حتی در بین متدینین عرفهای متفاوتی وجود دارد و آداب و رسوم حتی در فهم دینی دین داران نقش بسزایی دارد.
ثانیاً بسیاری از مسائل دینی و فهم آنها ساده نیست و نیازمند طی مسیری علمی و بکارگیری قواعدی فنی است که با عقل عادی بدست نمیآید. دایره فهم عرفی محدود است و در همه مسائل امکان دستیابی به واقع را ندارد. ظرافتها و دقتهای علمی است که میتواند مجهولات را حل کند. استعداد قوی و تفقه و تمرکز و تلاش علمی است که در این مسیر راهگشا خواهد بود.
البته بیان سبکهای مختلف درس خارج به لحاظ شیوه تدریس که دارای سبکهای مختلف است و نیز به لحاظ محتوا، به حسب چینش مطالب و به حسب سبکهای متعدد در فقه و اصول فقه، مستلزم مقالتی دیگر و مستوفی است.